با توجه به خطبه هشتاد نهج البلاغه مبنى بر نقصان عقل زنان، چگونه مىتوان آن را پذیرفت، در حالى از نظر ارزش انسانى با مرد برابر است؟ اگر ناقص العقل است، چگونه مىتواند مردان عاقل را پرورش دهد؟
جواب: آرى زن و مرد از نظر ارزش انسانى برابرند، لیکن یک سرى تفاوت هایى دارند که در ذیل به آن اشاره خواهد شد.
قبل پاسخ به بیان دو نکته مىپردازیم:
نکته اول: روایاتى که در مورد مذمت برخى از زنان وارد شده، همه آنها، یا اکثر و عمده آنها از امام علىعلیهالسلام نقل شده است. دقت در این امر به ما کمک مىکند که به اوضاع زمان امام علىعلیهالسلام بیاندیشیم، زیرا همان گونه که آیات قرآن شأن نزول دارد و دانستن اسباب نزول در فهم و درک مراد خداوند به ما کمک مىکند، روایات هم شأن صدور دارند و پى بردن به اسباب صدور در پى بردن به معنا و مراد معصومانعلیهمالسلام به ما کمک شایانى مىکند.
خطبه هتشاد نهج البلاغه را حضرت امیرعلیهالسلام بعد از فراغ از جنگ جمل بیان نمودند. از جمله محمد بن على، معروف به ابوطالب مکى متوفاى سال 386 ه' ق این نکته را متذکر شده است. بعد از او سید رضى{P - قوت القلوب، ج 1، ص 282. P}
گردآورنده نهج البلاغه در آغاز به این نکته اشاره نموده است.
حال به یاد داشته باشیم که اولین عامل درگیرى و ناامنى در حکومت علوى، یک زن بود به نام ام المؤمنین عایشه. وى از مقام ام المؤمنین بر ضد امام علىعلیهالسلام بهره گرفت. او نسبت به على دلى پرکینه داشت که این حقد و کینه او باعث آتش افروزى در جنگ جمل شد و حرمتها را شکست و خون دهها هزار انسان را در راه احساسات زنانهاش به هدر داد و جنگهاى صفین و نهروان را به وجود آورد. خود حضرت در خطبه دیگرى به مذمت مردانى پرداخته است که فریب عایشه را خوردند و به خونریزى و جنگ رو آوردند: «کنتم جند المرأة و اتباع البهیمة».
{ نهج البلاغه، خ 13.}
نکته دوم: اگر در این خطبه از نقص عقل زنان یاد شده، در موارد دیگر از مردان نیز یاد شده است. نه کمال عقل در انحصار مردان است، و نه نقص عقل در انحصار زنان. هم بین زنان عدهاى به کمال عقل راه یافتهاند و هم میان مردان برخى به ضعف و نقص عقل مبتلا شدهاند. امام علىعلیهالسلام فرمود: «اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله؛ مردى که خودپسند است، عقلش ناقص و ضعیف است»{P - غرر الحکم، آمدى، ج 2، 109. P}
و نیز فرمود: «اعجاب المرءبنفسه حمق؛ خودپسندى مرد دلیل حماقت و بى خردى او است».
{P - همان، ج 1، ص 311. P}
حضرت در مذمت کوفیان فرمود: «فأنتم لا تعقلون؛ شما مردان کوفه عاقل نیستید».
P - همان، ج 14. P}
نیز در مذمت مردمبصره فرمود: «خفت عقولکم؛ عقلهاى شما سست است».{P - نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 34. P}
{اینک پاسخ سؤال را در پنج بخش بیان مىداریم:
1 - از نظر سند و انتساب این روایت به امام معصوم:
برخى در سند و انتساب خطبه یا روایت نقصان عقل به ا مام معصوم تردید جدى به خرج داده و گفتهاند: از این که مضمون این روایت با بسیارى از آیات و روایات دیگر، نیز با عقل مخالفت دارد، صدور آن از معصوم قابل مناقشه، بلکه مردود است.
{P - کتاب نقد، جمعى از نویسندگان، ج 12، ص 268. P}
2 - از جهت عمومیت گفتهاند: این سخن از جهت دلالت منطقى به صورت قضیه موجبه کلیه نیست؛ یعنى مراد تمامى زنان نیستند، بلکه اشاره به برخى زنان دارد.
یکى از نویسندگان در توضیح و شرح خطبه مذکور مىنویسد:
«شک نیست که خطبه بالا یک قانون کلى و همگانى درباره عموم زنان نیست؛ بلکه با توجه به این که این خطبه بعد از جنگ جمل و آن همه خون ریزىهایى که توسط «عایشه» رخ داد، از امام صادر شده، درباره دسته خاصى از زنان است که در این گونه مسیرها گام بر مىدارند وگرنه چه کسى مىتواند انکار کند که در پیشرفت اسلام زنان بزرگ و با شخصیتى همچون خدیجه بانوى اسلام، فاطمه زهرا و زینب کبرى و جمعى از زنان مبارز و دانشمند مانند سوده همدانیه شرکت داشتهاند و براى پیشرفت اسلام و اجراى حق و عدالت بزرگترین فداکارى را به خرج دادهاند، و با ایمانى محکم و تفکرى عالى، مردان خود را با تمام وجود در این مسیر حمایت مىکردند».
{P - محمد جعفر امامى و محمد رضا آشتیانى، ترجمه گویا و شرح فشردهاى بر نهج البلاغه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازى، ج 1، ص 389 - 390. P}
3 - از نظر برداشت و پیام:
خداوند حکیم در خلقت جهان موجودات را حکیمانه آفریده؛ یعنى هر موجودى را به تناسب موقعیت و مسئولیتى که باید عهدهدار آن باشد، آفریده است، مثلاً چشم را ظریف اما استخوانهاى اطراف آن را سخت و محکم آفریده است. در سیستم بدن هر عضوى به تناسب با وظیفهاش آفریده شده است تا این مجموعه اعضا با این تناسب و دقت حکیمانه بتوانند در کنار یکدیگر در سیستمى واحد، هر کدام وظیفه خود را به انجام برسانند.
این مربوط به یم سیستم انداموارهاى چون بدن است، حال در سیستم اندامواره بزرگترى به نام اجتماع بشرى نیز همین حکمت و ظرافت لحاظ شده است. واقعیت این است که در نظام آفرینش براى هر یک از مردان و زنان وظایف و مسئولیتهاى تکوین ویژهاى در نظر گرفته شده و خداوند حکیم با تناسب همان وظایف، خصائص و قوت و ضعف هایى در خلقت هر یک لحاظ کرده است. به همین جهت است که خصوصیات روانى و جسمى زنان با مردان متفاوت است. زن با توجه به زن بودنش وظایفى را برعهده دارد، و خداوند خصوصیات روحى و عاطفى و توان جسمانیش را در راستاى آن آفریده است. براى مرد با توجه به مرد بودنش وظایف قرار داده و خصوصیات روانى و جسمى او متناسب با همین وظایف آفریده شده است. این سخن روشن و عقل پسند است و در آن تردیدى نیست. امام علىعلیهالسلام در خطبه مذکور مىخواهد این پیام را به گوش جهانیان برساند که از جنس مادینه توقع و انتظار انجام وظایف نرنیه را داشتن خطا است و برعکس از جنس نرنیه توقع انجام وظایف مادئیه نیز نارواست. به قول شاعر:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزش به جاى خویش نیکوست سخن حضرت در مقام گوشزد کردن به وظایف هر یک است.
4 - از نظر شیوه استدلال:
برخى سخن و شیوه استدلال امام علىعلیهالسلام را در خطبه مذکور، از نوع «جدل» دانستهاند. شایان ذکر است که جدل آن نوع استدلالى است که مقدمات آن از مسلّمات است و آن را مخاطب قبول دارد. در این سخن امام علىعلیهالسلام خواسته است از اعتقاد و دانسته مردم آن زمان مبنى بر وجود برخى از نقصها در وجود زنان بهره بگیرد و به آنان متذکر بشود: این که خود مىدانید و قبول دارید که زنان از نقص هایى بهره مندند، پس چرا تابع فلان زن شده و شعلههاى آتش جنگ جمل را با همکارى خودتان تقویت نمودهاید!
{P - کتاب نقد، همان، ص 268 و 269. P}
این سخن تقویت مىشود با جملهاى که از حضرت در ذیل خطبه نقل شده است که اشاره دارد به زنى همانند عایشه که نزد آنان خیلى محترم و نیکوکار شمرده مىشد. حضرت مىفرماید: حتى اگر زنى را [ همانند عایشه ] نیکوکار پنداشتهاید، مواظب و برحذر باشید مبادا همانند اطاعت از او در جنگ جمل، دنیا و آخرت خویش را تباه نمایید.
نیز تقویت مىشود با عنایت به این که این خطبه بعد از جنگ جمل و با توجه به مسائل بوجود آمده بعد از جنگافروزى عایشه بیان شده است.
5 - از واقعیت:
واقعیت این است که بین جنس نرینه و مادینه
الف: از نظر اعضاء و جوارح؛
ب: از نظر احساسات و عواطف و تمایلات و اخلاق؛
ج: از نظر فعالیتهاى خردمندانه و تفکر، تفاوت هایى وجود دارد.
از نظر اعضا و جوارح: ممکن است برخى تصور کنند که مرد و زن تنها در اعضایى که مربوط به جنسیت آن دو است، تفاوت دارند و در دیگر اعضا و جوارح تساوى و یکسانى حکمفرما است. در حالى که واقعیت جز این است. آن دو جنس در تمامى اعضا و جوارح با یکدیگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحى که به عضو جنسى و تولید مثل مربوط است و چه غیر آن، رویش مو در بدن زن و مرد، چربى زیر پوست، بافتها، ظرافت و ضخامت پوست، شکل استخوانها، وزن حجمى استخوانها، مقدار مواد آلى و کانى در استخوانها، درشتى عضلات، زور بازو، شکل هندسى و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، قد، وزن، ارتعاشات صوتى، زیر و بم صدا، جثه، ترشحات بدن، میزان گلبولهاى قرمز و سفید در خون، گنجایش و حجم ریه و الگوى رشد جسمانى در آغاز از دو جنس نرنیه و مادنیه.
خلاصه این که همه چیز در زن و مرد متفاوت است.
ریشه این تفاوتها در فعالیتهاى غددى نهفته است. تفاوت فعالیتها و ترشحات غدد درون ریز و هورمونى بین دو جنس نرنیه و مادنیه به قدرى زیاد است که بدون استثنا تمامى اعضا و جوارح زن و مرد را از هم مجزا مىکند، به گونهاى که آزمایشگاه به راحتى مىتواند تشخیص دهد این خون، یا ادرار و یا دیگر ترشحاتى که از بدن یک نفر به دست آمده است و حتى یک تار مو، مربوط به زن است یا مرد.
{P - دکتر سید رضا: پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبران، ح 19، ص 280 - 293. P}
از نظر احسایات و عواطف، تمایلات و اخلاق:
بنا به گفته روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمایت کننده را از ویژگىهاى زنانه و در مقابل، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاکمیت را از ویژگىهاى مردانه برشمردهاند. نیز گفتهاند:{P - روانشناسى رشد، ج اول، ص 330، از انتشارات سمت. P}
داشتن ولى پر مهر و عاطفه و احساساتى آتشین، جلوه گرى، دلربایى، آرایش گرى و دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زینتى از خصائص زنان است. زن براى این که نشان دهد جلوه کردن و دلبرى در انحصار غریزه او{P - دکتر سید رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبران، ح 19، ص 281 . P}
است، به زیور و آرایش علاقه نشان مىدهد و در برابر مغازههاى زرگرى و لباس و پارچه فروشى، پاهایش شل مىشود.
{P - همان، ص 294. P}
زن در تقلید، مدپرستى، تجمل پرستى، خنده وگرنه از مرد پیشقدم است.
{P - همان، ص 294 و 295. P}
زنان به جهت این که از نیروى احساس و عاطفه بیشترى بهره مندند، از صحنههاى احساسى و عاطفى بیشتر تحت تاثیر قرار مىگیرند و به هیجان مىآیند.
{P - کتاب نقد، ج 12، ص 59. P}
ریشه این اختلاف: از اختلافات در اعضا و جوارح زن و مرد، تفاوتهاى احساسى، عاطفى، تمایلى و اخلاقى پدید مىآید. چون که غدد تناسلى در زن و مرد متفاوت است و این غدهها افزون بر تأثیرات جنسیتى، تأثیرات عاطفى و احساسى متفاوتى در دو جنس نر و ماده مىگذارند، سرانجام به تمایز شخصیت این دو جنس منجر مىشود. به عنوان مثال ترشح بیضهها موجب تهور و جوش و خروش مىگردد و این همان خصایصى است که گاو نر جنگى را از گاوى که در مزارع براى شخم به کار مىرود، متمایز مىسازد (چون که در اولى بیضهها ترشح دارد، ولى در دومى اخته شده است و ترشحى ندارد)
{P - کتاب نقد، ش 12، ص 58. P}
تنها با زیاد یا کم شدن یکى از ترشحات بدن یا یکى از عناصر متابولیکى هر چند ناچیز باشد، اخلاق، رفتار و شخصیت آدمى را دگرگون مىسازد.
از این سخن نتیجه مىگیریم و مىگوییم: با توجه به دامنه وسیع در تفاوتها که بین زن و مرد در همه چیز وجود دارد( که تفاوت تر ترشحاتى غدد، جزئى از آن است) مىگوییم: باید اذعان نمود که لازم است زن، زن باشد و مرد، مرد. هر یک به وظایف و مسئولیتهاى خویش.
{P - دکتر پاک نژاد، همان، ح 9، ص 280. P}
اما از نظر فعالیتهاى خردمندانه و تفکر گفتهاند: این روایت ناظر به عقل حسابگرى زنان است که در مقایسه با مردان کمتر است؛ یعنى واقعیت این است. نه زیاده روى در مورد حمایت از زنان درست است و نه نقطه مقابلش که به زنان ظلم روا داشته شد. همان گونه که اگر کسى در مقام مقایسه، مرد را از نظر عاطفه، از زن ناقص یا کم تر بداند، خطا نکرده و گفتارش خلاف واقع نیست، همین طور در بعد عقلانى اگر زن را نسبت به مرد کم تر بداند، خطا نکرده است و گفتارش خلاف واقع نیست.
بیان این سخن:
اولاً: این سخن در پى بیان یک قضیه موجبه کلیهاى که استثنا نداشته باشد، نیست. همان گونه که در بخش دوم بیان شد، نه تمامى مردان از نظر عقل بر تمامى زنان برترى دارند و نه نقص عقل در انحصار زن مىباشد و کمال عقل در انحصار مرد است، بلکه این سخن درصدد بیان یک واقعیت است و آن این که: وجه غالب در کنشهاى مردان رفتارهاى حسابگرانه و وجه غالب در کنشهاى زنان رفتارهاى مهرانگیز و عاطفى و احساسى است. این مطلق نیست، بلکه نسبى است.
ثانیاً: هر یک از این دو نیروى عاطفه و عقل حسابگرایانه در جاى خویش نیکو، پسندیده و ضرورى است. قوت هر یک از این دو در یک فرد نه دلیل بر خوبى او است و نه دلیل بر بدى. نیز ضعف هر یک از این دو نه دلیل بر خوبى و نه دلیل بر بدى او است. در واقع قوت و ضعف این دو در دو جنس نرنیه و مادنیه نوعى تقسیم کار و تقسیم وظایف و مسؤولیتهاى تکوین و طبیعى است. به هیچ وجه مرد نمىتواند از عهده وظایف مهرانگیز و عاطفى زن برآید و برعکس، زن نمىتواند از عهده وظایف حسابگرایانه مرد برآید. موفقیت اصلى زن در وظایف خویش است که در راستاى ودیعه تکوین وى قرار دارد و موفقیت اصلى مرد نیز در امورى است که همگون با قواى تکوین اش مىباشد. در طبیعت و قوانین تکوین بین مردان و زنان کارها تقسیم شده است. چرا ما در نظام تشریع آن را نپذیریم؟ سخن امام علىعلیهالسلام درباره زنان هشدار دهنده است که نباید از آنان انتظار حرکتى مردگونه داشت، چون که زنان سراپاشور و احساس و عاطفهاند؛ در برخورد با آنان نباید انتظار حسابگرانههاى مردانه را داشت، بلکه مىبایست دقیقاً همگام با وظایف تکوین تقسیم کار را پذیرفت و روانشناسى زنان را در نظر داشت.
ثالثاً: عقل مورد بحث، عقل ارزشى نیست، بلکه عقل سنجش است. توضیح: عقل یک وقت عقل سنجش یا نظرى است که مایه تکلیف است و هر انسان مکلفى مىبایست بهرهاى از آن داشته باشد تا مشمول تکلیف گردد. این در دختران زودتر از پسران شکوفا مىشود، بدین جهت دختران سن تکلیفشان چند سال قبل از پسران است.
معناى دیگر عقل، عقل عملى یا ارزشى است. این عقل است که در روایات از آن تمجید شده است. این عقل آدمى را به عبادت خدا وامىدارد و مایه تحصیل بهشت است. (العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان) این عقل به منزله عقال (زانو بند شتر) هواهاى نفسانى را کنترل مىکند. [ در چنین عقلى مردان بر{P - کلینى، اصول کافى، ج اول، کتاب عقل و جهل. P}
زنان برترى ندارند، بلکه از پارهاى روایات برترى فهمیده مىشود.
{P - وسائل الشیعه، ج 20، ص 168؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468. P}
در عقل نظرى یا سنجشى به عقیده برخى روانشناسان، پسران از یک سن خاصى بر دختران سبقت مىگیرند.
{P - روانشناسى رشد، جج 1، ص 331. P}
حال در علت تفاوت زن و مرد در این عقل حسابگرى:
ممکن است برترى مردان بر زنان در عقل سنجشى، ناشى از تفاوت آنان در محیط کار و تجربه باشد؛ یعنى از نظر ذات و استعداد کاملاً یکسان هستند، کسى چون زنان به جهت وظایفى که طبیعت بر عهده زنان گذاشته است، کم تر از مردان در اجتماع حضور و فعالیت دارند و کم تر از مردان، تجارت و فعالیتهاى اقتصادى بازارى دارند، بدین جهت مردان در عقل تجربى بر زنان سبقت گرفتهاند. ممکن است این برترى نه از جهت تجربه، بلکه از جهت ظرفیت وجودى مردان باشد، چون واقعیت این است که وزن، حجم و ظرفیت مغزى زنان نسبت به مردان متفاو ت است. در خور توجه است که زنان در تمام نژادها میزان ظرفیت، حجم و مقدار نخاعى آن ان از مردان کمتر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان کوتاه تر است. مغز زن در تمامى نژادها صد تا دویست گرم از مرد کم تر است. این سبب اختلاف مردان با زنان در عقل و درک نظرى آنان مىگردد.
هورمونها، غدد تناسلى، بافتها، وضعیت اندام، وزن مغز، مقدار قد، دوران باردارى و هزاران فعالیتهاى فیزیولوژى و روانى در درک آدمى مؤثر است.
شاید بتوان گفت: اگر حسابگرىهاى زاده از برآوردهاى عقلى خشک در انسانى به نام مادر باشد، فرزند دچار نابسامانى تربیتى و کمبود عاطفى مىگردد.
{P - کتاب نقد، ش 12، ص 59 - 60. P}
در علوم پزشکى ثابت شده که بدنها دربست در اختیار غدد و ترشحات غددى قرار دارند، و اعمال اینها نیز توسط سلسله اعصاب کنترل مىشود، و سلسله اعصاب، مرکزى و فرماندهى دارند و این مرکز فرماندهى نزد زنان و مردان متفاوت است. در مردان در ناحیه پیشانى رشد بیشترى یافته و در زنان در منطقه «هیپوتالاموس» رشد و نمو زیادترى دارد. نیز ثابت شده که پیشانى مرکز تعقل و تفکر است و «هیپوتالاموس» مرکز عاطفه و احساسات است، و تمام اینها با هم همکارى مىکند. بنابراین جا دارد که واقع بین باشیم و از واقعیتهاى موجود، قضاوت واقعه بینانه در مورد مردان و زنان داشته باشیم و بگوییم: گویا مرد بر دریایى از تعقل و تفکر نشسته و زن بر اقیانوسى از عاطفه و احساسات.
{P - دکتر سید رضا پاک نژاد، همان، ج 19، ص 299 - 300. P}
حال با این توضیحاتى که بیان داشتهایم، خود منصفانه قضاوت نمایید سخن امام علىعلیهالسلام از واقعیت به دور است یا منطبق با آن؟
ضمناً پاسخ دیگر دارد که در پاسخ به سؤال ششم بیان داشتهایم.
سؤال2: امام علىعلیهالسلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟
جواب: اتفاقاً امام علىعلیهالسلام در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده است، از جمله در خطبه چهاردهم نهجالبلاغه «خفّت عقولکم و سفهت حلومکم؛ عقلهاى شما سبک و افکارتان سفیهانه است».
در خطبه سى و چهارم فرمود: «افّ لکم... فأنتم لا تعقلون».
در خطبه نود و هفتم فرمود: «أیها القوم الشاهدة أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم».
در خطبه 131 آمده است: «أیتها النفوس المختلفة و القلوب المتشتته الشاهدة أبدانهم و الغائبة عنهم عقولهم».
در این اموارد امام علىعلیهالسلام به روشنى برخى از مردان را مذمت مىکند و آنان را کم خرد و سبک اندیش معرفى مىکند.
بخشى از نکوهشهاى نهج البلاغه به جریان جنگ جمل برمىگردد و این دلیلى است که با توجه به پیشگاهى عایشه در جنگ جمل، نکوهشها کلى نیست، بلکه مقطعى و موردى است. همان گونه که از مردان کوفه و بصره مذمت شده است. این را هم نمىتوان کلى تلقى کرد، چون از کوفه و بصره مردان عالم و دانشمند دینى فراوانى به جهان اسلام تقدیم شده است. کوتاه سخن این که: قضایاى تاریخى در یک مقطع حساس ممکن است زمینه ستایش را فراهم کند و در مقطع حساى دیگر زمینه نکوهش را، سپس با گذشت زمان هم زمینه مدح منتفى مىشود و هم زمینه ذم.
{P - ر.ک: جوادى آملى، زن در آینه جمال و جلال ص 369. P}
ضمناً پاسخ دیگرى دارد و در جواب سؤال ششم ملاحظه نمایید.
سؤال3: امام علىعلیهالسلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت یک مرد قرار داده است. این سخن چه توضیحى دارد؟
جواب: «شهادت» در قوانین قضایى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است، یعنى انسان وظیفه دارد براى احقاق حقوق دیگران شهادت بدهد. قرآن کتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.
{P - بقره، ص 283. P}
اگر شهادت برخى در دادگاه پذیرفته نمىشود، یا کم تر پذیرفته مىشود، گویاى سهل تر بودن تکلیف و مسئولیت است، نه تضییع حقوق آنان.
اسلام در برخى امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.
همه این قوانین بر پایه حکمت است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژى اسلام متزلزل نمىکند، بلکه بیشتر ما را معتقد مىگرداند که در چهارده قرن پیش پیامبر اسلامصلى الله وعلیه وآله به گونهاى قوانین و ایدئولوژى اسلام را بیان داشت که امروزه با پیشرفت علوم حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین آشکار شده است.
توضیح: براى دو نظام وجود دارد و یکى نظام تکوینى؛ یعنى قوانین، وظایف و مسئولیت هایى که از ناحیه خلقت بر آدمى فرمانروایى مىکند و ربطى به حوزه اختیارى بشر ندارد. در این حوزه براى هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، وظیفه نرنیه و مادنیه با امکاناتى که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونهاى که انکار آن از هیچ فردى پذیرفتنى نیست.
دوم نظام تشریع؛ یعنى قوانینى که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندیش به میزان انطباقش با ظرفیتهاى وجودى موجود در نظام تکوین است.
حال مىگوییم: در نظام تکوین همان گونه که در پاسخ به سؤال اول بیان شد، همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.
در این میان دو ویژگى در زنان به این بحث مربوط است:
1 - برترى زنان در بُعد عاطفى؛
2 - شرم، حیا و عفت زنان که از مردان برترى دارد.
{P - کتاب نقد، همان، ش 12، ص 181. P}
ایدئولوژى اسلام که از سوى خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودى زنان در نظام تکوینى، نظام تشریع را پایه ریزى نموده است، چون آنانى که از عواطف بیشترى برخوردارند، از صحنههاى احساسى و عاطفى زودتر تأثیر مىپذیرند و به هیجان مىآیند. روانشناسان این جمله را مدلّل{P - همان، ص 58. P}
ساختهاند که فراموشى با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیات و عفت رابطه مستقیم دارد.
وقتى که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع براى محکم کارى (به ویژه در امورى که مربوط به حق الناس است) مىبایست چارهاى اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادتها، ضایع نگردد.
در این جا سه صورت متصور است:
1 - به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشى در برخى از امور هیجانى است بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانى که از طریق شهادت مىخواهند ادعاى خویش را ثابت کنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است.
این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن جایى است که شهادت را در انحصار زن است.
2 - بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخى از بزهها، زن به جهت برترى عفت و حیا نمىتواند مانند مردان شاهد باشد و هیجانى مىشود و ناخواسته به او فراموشى دست مىدهد. پذیرفتنى نیست، چون موجب تضیع حقوق آنانى مىشود که بر ضد آنان شهادت داده مىشود.
3 - راه حل معتدل: خداوندى که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، لیکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطى ارزش و اعتیار دارد. این عین عدل است و منطبق با نظام تکوین است.
نابرابرى شهادت زن و مرد حکمت هایى دارد که در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغات یک سویه اندیشههاى فمینستى کنار برود و با ژرفکارىهاى دقیق روانشناختى و توانمندىهاى موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام برداشته مىشود و حقانیت این سخن روشن مىشود که به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.
سؤال4: امام علىعلیهالسلام در نهج البلاغه، در حکمت 234، فرموده: برخى از خصلتهاى خوب زنان، خصلتهاى زشت مردان شمرده شده است. این سخن چه توجیهى دارد؟
جواب: اگر از سخن حضرت برداشت نمودهاید که زنان به قدرتى بىارزشند که حتى بهترین صفات آنان درحد بدترین صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علىعلیهالسلام نه برخلاف عقل سخن مىگوید و نه برخلاف آیات و روایات. آن برداشت و تفسیر از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آیات و روایات.
عقل مستقلاً فضائل اخلاقى را خوب و ممدوح مىداند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.
آیات و قرآن نیز صفات و فضائل اخلاقى را هم براى زنان و هم براى مردان بیان نموده است، از جمله آیه 34 احزاب.
زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقى مشترکند، مگر در برخى از صفات که به جهت تفاوتهاى تکوینى است، حتى در همین سه صفتى که از امام علىعلیهالسلام نقل شده، برخى از ابعاد آن در زن و مرد مشترک است. هر صفتى که جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبى باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنایى در آن نیست. مگر استثنائى باشد، یا یک جهت عارضى دارد و یا در معنایش تصرف شده است. سه صفت بخل، تکبر و ترس از همین قبیل است.
در این روایات آمده که بخل براى زنان خوب و براى مردان بد است. این سخن به معناى مطلق آن درست نیست، مراد امام علىعلیهالسلام هم این گونه نیست.
به فرض درست بودن سند و انتساب این روایت به امام علىعلیهالسلام است مىپرسیم: آیا حضرت خدیجه، بزرگ بانوى اسلام که ثروت فراوانش را در راه اعتلاى اسلام انفاق نمود و به جاى متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق وجود متصف شد، به عقیده امام علىعلیهالسلام کارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنین برداشت و تفسیرى ناصواب است.
امام علىعلیهالسلام برخلاف قرآن سخن نمىگوید. قرآن صفت جود و انفاق را براى همه، صفت خوب برشمرده است. پس صفت بخل در این روایت که از صفات ممدوح براى زنان شمرده شده است، معناى{P - احزاب، (33) آیه 34. P}
خاص خود را مىطلبد که حضرت فرمود: از مال شوهر بى حساب بخشش نکند. صفت تکبر نیز معناى خاص خود را دارد، چرا که قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتنى را از صفات اخلاقى پسندیده مرد و زن بیان نموده است.
{P - همان، آیه 34. P}
بنابراین صفات اخلاقى پسندیده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براى همه خوب است، زن باشد یا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، یا مرد.
این روایت معناى خاصى دارد. حضرت مىخواهد زن را تشویق کند که مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتنى خود را در معرض تیر نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بى آبرویى خویش و خانوادهاش گردد.
سؤال5: امامعلیهالسلام در نهجالبلاغه در نامه 31 فرمود: «زن ریحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار». آیا همه زنان این گونهاند؟ مگر همه مردان در امور سیاسى لایقند؟ چراحضرت با آن همه گستردگى فکر و اندیشه این گونه در مورد زنان سخن گفته است؟
جواب: این روایت را در صورتى که سند و انتساب آن به امام صحیح باشد، چارهاى جز توجیه ندارد.
قطعاً در صورت صحت آن، مراد امام همه زنان نیست.
اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سیاسى - اجتماعى زمان خویش شرکت مىکرد؟
اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ویژه حضرت زینب (س) در مسائل سیاسى نقش آفرین زمان شدند؟
همان گونه که در نامه آمده است، بسیارى از مردان در امور سیاسى و مسائل مهم اجتماعى لیاقت لازم را ندارند.
شاید بتوان گفت که چون تاریخ را مردان نوشتهاند، بخرى از مذمتهاى مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پیدا نکرده است.
{P - دانشنامه امام علىعلیهالسلام جمعى از نویسندگان، ح 5، ص 125. P}
با این وجود روایات در مذمت مردان کم نیست. از جمله حضرت در روایتى مردم را به سه گونه تقسیم کرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشهاى که دستخوش با دو طوفان است و به هر سومى رود و لیاقت چیزى را ندارد.
{P - نهج البلاغه، حکمت 147. P}
در روایتى دیگر آمده است که مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط یک گروه (آن هم با تعداد اندک) در مسیر حقند.
{P - همان، خ 32. P}
در عهدنامه مالک آمده است: مردم همه در یک حد نیستند! هر کسى را بهر کارى ساختند. برخى لیاقت در امور سیاسى دارد و برخى ندارد.
اما توجیه و برخورد ما با این روایت چگونه بایدباشد؟ این را در پاسخ سئوال بعدى بیان مىداریم.
سؤال6: امام علىعلیهالسلام در نهج البلاغه، حکمت 238 بیان داشته که زن و زندگى اش همه دردسر است و چارهاى جز این نیست. چرا زن و زندگى اش همه دردسر است؟
جواب: همان گونه که در پاسخ به سئوال گذشته بیان شد، در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علىعلیهالسلام قطعاً معناى شمول و کلى آن مراد نیست، چرا که زنان نامدار بسیارى بودند که در زمره پیامبران «انبائى» قرار داشتند و منشأ خیر بودند،
{P - زن در آینده جمال و جلال، جوادى آملى، ص 167. P}
بنابراین چارهاى جز توجیه و تأویل آن وجود ندارد.
در این حال لازم مىدانیم چند نکته را بیان کنیم:
1 - در مسائل اعتقادى و انسان شناختى، دلالت و سند حدیث، زمانى پذیرفته است که به مرحله اطمینان برسد (هم اطمینان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم) وگرنه باید آن حدیث را مسکوت گذاشت و براساس آن به نام دین رأیى صادر نکرد.
{P - جمعى از نویسندگان، دانشنامه امام على، ج 5، ص 119. P}
2 - هر حدیثى که برخلاف محکمات قرآن، یا بر خلاف احادیث متواتر و قطعى الصدور و قطعى الدلالة و یا برخلاف عقل فطرى و سلیم بود، باید آن را رد و تکذیب نمود.
هر حدیثى اگر نه چنین مخالفتى داشت (که موجب طرح و تکذیب آن شود) و نه حدیث معلول الصدور و معلوم الدالة بود (که موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، باید آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.
چنین حدیثى که منتسب به اهل بیتعلیهمالسلام است، علم آن را به آنان باید واگذار نمود.
هر روایتى که به حسب ظاهر محتوایش برخلاف ضروریات و مسلّمات عقول فطرى سلیم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعى و حکم قطعى عقل)، درباره این گونه روایات مىگوییم: یا ظاهر آن مراد نیست و محاسبات برخلاف معناى ظاهرى حمل و تأویلش نمود، و یا اگر قابل توجیه نباشد، باید معتقد شد که آن روایت از معصوم صادر نشده است، چون که معصوم بر خلاف معیارهاى پذیرفته شده مذکور سخنى نمىگوید، یا{P - همان، ص 122 - 121. P}
بگوییم: روایت صادر شده، لیکن تحریف شده و با تحریف آن، معنایش دگرگون گشته است، مانند این روایت: ابوهریره از پیامبر نقل کرد: سه چیز شومند: مرکب، زن و خانه. این از مثلهاى رایج جاهلى بود. پیامبرصلى الله وعلیه وآله فرمود: اهل جاهلیت چنین مىگفتند. اما راوى جمله ذیل را حذف نمود، که معنایش عوض مىشود.
{P - همان، ص 113. P}
3 - این گونه روایات که در مذمت زنان است و به امام علىعلیهالسلام نسبت داده شده، گرچه ممکن است برخى مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزى عایشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمینه فتنه انگیزى وى صادر شده باشد، ولى در برخى دیگر تردید جدى وجود دارد. جا دارد و بررسى شود که به راستى این گونه روایات از امام علىعلیهالسلام صادر شده است؟! این تردید قوىتر مىگردد، اگر توجه به سیره تمامى معصومان درباره زنان بشود. در عمل و سیره آن بزرگواران فراوان دیده مىشود که به کرامت زنان ارج مىنهند.
جاى این پیش فرض وجود دارد که ممکن است دشمنان حضرت با هدف سیاسى و تخریب شخصیت امامعلىعلیهالسلام دست به جعل این گونه روایات زده باشند.
ما در این فرصت اندک نمىخواهیم درباره یکایک روایات و اسناد و مدارک آنان بحث کنیم، لیکن به صورت کلى مىتوان ردپاى دشمن را جستجو نمود.
این احتمال تقویت مىشود با آنچه که ابن ابى الحدید معتزلى شافعى در شرح نهج البلاغه نوشته است که معاویه آن گاه که به قدرت رسید، به فرماندارانش نوشت که بکوشند چهره امام علىعلیهالسلام را بین مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمایل مردم را از حضرت و اهل بیتش برگردانند.
{P - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ح 11، ص 45 - 44. P}
این احتمال با این واقعیت تقویت مىشود که زنان شجاع و با فضیلتى همانند «سوده همدانیه» در جنگ صفین، سپاهیان امام علىعلیهالسلام را در نبرد بر ضد معاویه تحریص و تشویق مىنمودند. حتى بعد از شهادت امام علىعلیهالسلام از مرام و مکتب حضرت دست برنداشتند، و این مایه شگفتى معاویه شد و او تعجب خویش را از تأثیر فرهنگى امام علىعلیهالسلام برآنان مخفى نمىداشت.
{P - مجلسى، بحارالانوار، ح 41، ص 119. P}
بعید نیست که مزدوران معاویه روایاتى را در مذمت زنان ساخته باشند تا نیمى از جمعیت را از امام علىعلیهالسلام بدبین نمایند و بگویند ما طرفدار زنان هستیم و امالمؤمنین عایشه هم با ما است و على با زنان خوب نیست. نه تنها با عایشه خوب نیست، بلکه نسبت به تمامى زنان دید منفى دارد.
این را تنها به عنوان یک احتمال ذکر نمودیم، که اگر پاسخها و راهکارهاى توجیهى قبلى هیچ کدام کارساز نباشد، سرانجام سخن همین است که بیان شد.